هومم ، مقاله ها و لينكها و نرم افزارها رو كه جاهاي ديگه ميذارم ، اينجا رو فعلا با عكس آپديت كنم تا ببينيم بعدن چي پيدا ميكنم بگم !
خب ، اينها فعلا عكسهايه محلي هستش كه اين دوترم تحصيلي اونجا بودم و هست فعلا تا چند هفته ي ديگه ، چونكه اينجا خونه ي مردمه ، نميشه زياد به محيطش ور برم و حتي همين كاميوتره هم مال مردمه ! براي خودم توي خونه ي خودمونه كه بعدن عكساشو ميذارم. آخه هروخت ميرم خونه ، كلي كار و سرگرمي هست ، اينه كه ديگه يادم ميره عكس بگيرم بيارم ، حالا تا دفعه بعد !
اينها رو در گذشته هاي دور و نزديك گرفته بودم ! كه حالا چندتاييشونو انتخاب كردم براي وبلاگ.
اينجا كلا دوتا اتاق دراختيار منه ! يكيش كامپيوتر و ميز مطالعه و كتابخونه و اينا توشه كه خوشم مياد بهش بگم My Outpost !
كه خب ايناهاش ، اينجاس ! راستي اون آلبوم فروغ فرخزاده هم كه منوهاش خراب اند توي كامپيوتر قفل ميكنه ! تعجبي هم نداشت ! با VB 6.0 درستش كرده بودند !!!!
نور قرمز رنگ محيط هم بخاطر رنگ پرده هاي اين اتاقست كه نارنجي هستند
حالا بريم توي اون يكي اتاق كه لباس و محل لالا كردن و اينا توشه !
خب ، اون سه تار از من نيست ! از پسر آقاي صابخونه بوده . من يك ذره در حد اپسيلون ، پيانو بلد بيدم .كه توي خونه خودمونه نه اينجا ! بعدن ميذارم
اين چيزهايي كه به در و ديوار آويزون شده رو من آويزون كردم با اجازه ي خودم !
( ويرايش شد .. عكس حذف شد ..)
خب ، اين هم عكس از كشوهاي يكي از كمدهاي اتاق . فكر نميكردم توي اين يك سال ، اين همه خرده زير با خودم آورده باشم اينجا! عجب !…
محتويات دو تا كشوي بالاييش هم به شما چه مربوطه ! كشوي اوليش هم آت آشغالاي پسر آقاي صابخونست كه مونده هنوز .
اين يكي رو برادرم گرفته بود پارسال كه از اون طرفها رد ميشده! عكس مدرسه اي ست كه وختي توله بودم توش
درس ميخوندم. حالا بيابيد اسم مدرسه را ! هويجوري براي يادگاري ، آخه هميشه شاكي بود كه مدرسه ي خودش دير ميشده چون اول بايد منو ميرسونده مدرسه
النضافته من الايمان و اينا ديگه ! اين جديدترين عكسيه كه گرفتم ! آخه يه سوني سايبرشات خريدم با اون گرفتمش ، قبليها يا با موبايل بودند يا اون دوربين قبليه ، ولي هنوز هم از همون دوربين قبليه بيشتر خوشم مياد ، چون هديه بوده !
.اين هم كلاس درس دانشگاه ! من رديف دوم ميشينم !
آهان ، اين هم خرگوش كوشولوهه ! اسمشو Ruby گذاشتم ! روبي سلام كن به دايي !
عكسشو همين الان كه وبلاگ رو ميخواستم آپديت كنم تصميم گرفتم كه بذارم حداقل بجاي عكسهاي محذوف
مِی 15, 2007 در 10:19 ب.ظ. |
فکر کنم این عکس ها را یه جایی دیدم آهان
توی موزه لوور پاریس یا یه کم اینورتر
مِی 16, 2007 در 7:38 ق.ظ. |
این پشت صحنه زندگی دانشجوییتون بود ؟
مِی 16, 2007 در 8:04 ق.ظ. |
اوهوم…
قسمتي از پشت صحنه ها بود .
حالا هروخت مطلب كم آوردم ، باز هم تاپيك عكس ميزنم !
مِی 17, 2007 در 1:59 ب.ظ. |
يه كم جورابت بو ميده، مگه خوب نشستيشون!؟
تو اون 2تا كشو بالاييه چيه كلك!؟
راستي« النظافه من الايمان» حديث نيستشا!
روبي هم خيلي بامزه بود.
مِی 22, 2007 در 10:29 ق.ظ. |
میگم خیلی حال میده آدم بره سوني سايبرشات بخره بعد باهاش از جورابای رو بند رخت عکس بگیره ها!!
مِی 22, 2007 در 1:20 ب.ظ. |
ميخواستم ببينم مود Beach ئش چطوري ميشه رنگهاش !
مِی 22, 2007 در 9:59 ب.ظ. |
سلام
من دوباره اومدم از اون سورس کدی که بهم دادید به ایمیلم همون که عکس می گرفت
تشکر کنم
خیلی کارمو را انداخت تو یه پر.ژه بهش نیاز شدید داشتم
اگه بازم سورس های با حال داشتید خوشحال می شم در جریانم بگزارید
یا علی
مِی 23, 2007 در 5:30 ق.ظ. |
No Ghabel
Dear Hamid !
مِی 24, 2007 در 1:03 ب.ظ. |
سلام،
انصافا ميز كامپيوترت از مال من خيلي قابل تحمل تره مژگان 😀 اما با اين چشمهاي ريزه ميزم يه چند تا وجه مشترك هم يافتم: سري 3 جلدي كتاب PC Intern كه در كتابخانه من نيز به چشم مي خورد! فروغ رو هم خدا بيامرزه شاعر مونث خوبي بود كه خيلي جوون مرد… يه كيف سي دي بشقاب پرنده اي هم دارم كپي مال تو آبيه! اون آدمكي كه لب طاقچه كتابخونت نشسته منم واسه خودم كادو گرفتم!! اما فرقش اينه كه روي لبه مانيتور نشسته چند ماهه، خسته نمي شه به نظرت؟ 😀
اينها رو ولش كن…: «كاش ميومدي، جات خيلي خيلي خالي بود دخمره» 😉
مِی 24, 2007 در 2:24 ب.ظ. |
سلام بيتايي ! دي:
آهان ! پس بهشون ميگن كيف بشقاب پرنده اي ؟!! نميدونستم اسم هم دارند !
اييول ! تو هم از اين آدمكها داري ! اتفاقا من هم يك مدت روي مانيتور بودش ، بعد رفت روي كيس ، حالا رفته اونجا ! منم ديدم خسته ميشه همش يه جا نشسته باشه ، هي جاش رو عوض ميكنم !
مرسي ، قربانت .
مِی 24, 2007 در 7:02 ب.ظ. |
اوف !!! فکر کنم فقط عکس توالت یادت رفت !!! 😐
مِی 24, 2007 در 8:22 ب.ظ. |
اوف جدا شدیم از هم 😐 اون رفت ماشهر !!!